loading...

دلنوشته

جایی برای نوشتن نانوشته هایم

بازدید : 279
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 23:36

از کلاسای آنلاین خسته شدم ولی این ترم اکثر استادا خوبن 1سریا حرفاشون واقعا میتونه مسیر زندگی آدمو تغییر بده و خیلی به دل میشینه، دانشگاهمو دوست دارم دانشگاه خوبیه اساتید خوبی داره ولی حضوری 1چیز دیگه بود تعامل با استاد و بحث با بچه‌ها خیلی کمک کننده بود واسه درک دروس، مخصوصا واسه رشته‌ی ما این خیلی مهمه، دلم واسه شهر دانشگاهیمم خیلی تنگ شده وقتی تنهایی و غربت عصر جمعه‌هامونو به دوش میکشید با اون مه جذابش خیلی دلبر میشد و دریاچه‌‌‌ای که بین کلاسا بهش پناه میبردیم تا مغزمون ۱نفس راحت بکشه چقدر خوب بودن و چه حیف که دیگه نیستن، دلم حتی واسه اون حراستی که همیشه باهاش مشکل داشتمم تنگ شده یعنی تا این حد...

خاطراط ترم اول هیچوقت یادم نمیره اون نگاها،اون خنده‌ها، استادی که همیشه میومد و میگفت این کلاس عاشق و معشوق زیادی خواهد داشت و ما همه میزدیم زیر خنده پسری که مشاوره بخونه باید وضعش قابل تصور باشه، حتی با کوچکترین کلمه‌ی مسخره 1ساعت وقت کلاس صرف خنده میشد چقدر دلم از اون خنده‌ها میخواد، از اون بهانه‌های کوچیک برای ساعتها خندیدن، وای وقتی برای اولین بار پرسیدن اهل کجایی و من نمیدونستم چی باید بگم چون اهل جایی بومی‌جایی و ساکن جای دیگه‌‌‌ای بودم و شده بودم دانشجوی جایی...

میتونم ساعتها این خاطراط شیرینو مرور کنم و نا خود آگاه ببینم که لبخندی رو لبم نقش بسته و دلم گرم شده، اما احساس خوبی به باز شدن دوبارش ندارم انگار همه‌ی اونا نابود شدن سرد شدن و دیگه نمیچسبن همه رفتن دیگه دوست صمیمیم نیست و کینه‌ی شتری من شاید کار دستم بده و مجبور به آشنا شدن با آدمای جدید بشم راستش اصلا حوصله‌ی آدم جدید ندارم دیگه...

شاید اینبار زندگی ام را زندگی میکردم...
بازدید : 298
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 6:38

همیشه فکر میکردم بابا تو بحثای مختلف حرف نامربوط به موضوع بحث میزنه مثلا وقتی بحث سر سردی هواست اون از رئیس جمهور آمریکا حرف میزنه من یکی که اصلا درکش نمیکردم و همیشه عصبانی میشدم چون بین این دو بحث زمین تا آسمون فاصله میدیدم بدون هیچ ربطی اما 1روز فهمیدم تمام این مدت من بودم که اشتباه میکردم و اون هیچوقت حرف بی ربط نزده بود من به فکر سردی هوا بودم اون به فکر بچه‌هایی که بخاطر رئیس جمهور آمریکا و جنگ تو سرمای هوا بی سقف موندن...

ارتباطی که اون بین بحث‌های مختلف بر قرار میکنه واقعا برای دیگران دور از ذهن و درکه و من همیشه نادانی خودم باعث عصبانیتم بوده الهی بمیرم که درکش نکردم، نمیدونم چرا بعضی وقتا فکر میکنم مثل اون شدم، مثلا اگه گفتم غمگینم چون بجای امتحان ریاضی ادبیات خوندم و به امید نمره‌ی بیست رفتم سر جلسه‌ی امتحان منظورم حال اون روزم نبود، منظورم حال امروزمه که کلی واسه زندگیم و فردا‌هام نقشه کشیده بودم و امید‌هایی داشتم اما تقدیر و سرنوشت چیز دیگه‌‌‌ای برام خواسته بود و من دیگه صدای اون امیدارو در نیاوردم و به سکوت و لبخند رسیدم، زندگی همینه هر روز به ما گفته میشه فردا امتحان ادبیات داریم اما هیچ تضمینی نیست که امتحان ریاضی نگیره به هر حال شوق نمره‌ی بیست باید باشه تا شب با تلاش صبح بشه...

توپُرِ ناهنجارِ قابل فهم!
بازدید : 251
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 6:38

غمگینم مثل کسی که 5ساله عاشق دختر همسایه بوده و هیچی نگفته الانم شب عقدشه یا مثل کسی که بهش گفتن بخوابه تا وقتی مهمون اومد بیدارش کنن ولی بیدار شده دیده مهمونا رفتن یا چه میدونم مثل اون روزی که صبحش مدیر زنگ زد گفت کجایی بیا امتحان عربی تو بده در حالی که فکر میکردم امتحان فرداست، اصلا دقیقا همونجوری غمگینم که کل شب ادبیات خوندم اما صبحش برگه‌ی امتحان ریاضی گذاشتن جلوم گفتن بنویس...

من چی باید بنویسم منی که واسه محکم کاری نه 1دور بلکه 2دور ادبیات خوندم و کل شبو به امید نمره‌ی 20بی خوابی کشیدم الان چی باید بنویسم اصلا الان چی دارم واسه گفتن؟! میبینی؟ هیچی...

اون روز برگه رو خط خطی کردم و ادای نوشتن درآوردم بعدم بدون هیچ حرفی زدم بیرون وقتی بچه‌ها پرسیدن امتحان چطور بود لبخند زدم گفتم عالی...!

بعد اون چقدر از اون عالی‌ها بودم چقدر از اون لبخندای مسخره زدم چقدر از اون غمگینا بودم، الانم دلتنگم و نمره ی بیستمو میخوام نباید اینطوری میشد...

شوق نمره ی بیست...
بازدید : 293
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 12:37

سست شده پایه‌های ایمانم،اعتقادات مذهبیم،توکلم، توسلم...

از خدا دور شدم انگار مدتهاست از اون پرتگاه پرت شدم پایین، ولی اون ولم نکرد من بودم که دستشو ول کردم انگار هنوزم داره نگام میکنه از اون بالا، شایدم هنوزم دوستم داره...

حتی روم نمیشه سرمو بگیرم بالا تو چشماش نگاه کنم چه برسه به اینکه دستمو دراز کنم و بهش بگم دوباره منو بالا بکش اما دلم واسش لک زده...

چند شب پیش خواب عجیبی دیدم 1خواب خیلی شیرین که قند تو دلم آب کرد، جهانم پر از نور بود و کبوترا داشتن کسی رو همراهی میکردن و براش راه باز میکردن ناخوداگاه کل زمان و زمین سر به تعظیم پایین آوردن منم بینشون بودم از زمزمه‌ها میشنیدم که میگفتن مردی اومده اما شدت نور انقدر زیاد بود که نمیتونستم چیزی ببینم تو دلم حس عجیبی داشتم انگار که خجالت و خوشحالی به همدیگه آمیخته شده باشن،پر از شرم و هیجان بودم کسی اومده بود که نوید دنیایی بهتر رو میداد و عدلت رو فریاد میزد کسی که بوی خدارو میداد ودلهارو پر از اشتیاق کرده بود و چشمهارو پر از اشک، اینبار از شوق،به جهان رنگ پریده نور پاشیده بود و طزریق کرده بود تو رگ تک تک آدما امید رو ، کاش تعبیر بشه این خواب شیرین برای دنیای آشفته..‌.

این زبان، نشتری ست در دهان تو...
بازدید : 335
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 12:37

انقدر اذیت شدم تو این چند روز که دلم میخواد بزنم زیر گریه ازکار تحقیقی سختی که داشتم تا قبول نکردن استاد و سر لج افتادنش با من،همه و همه برام عذاب آور بود الانم سرم خیلی درد میکنه اما اشکال نداره میخوام دیگه بهش فکر نکنم میخوام فردا شال و کلاه کنم و برم چندتا عکس جدید پاییزی بگیرم من عاشق عکاسی ام و همیشه دوست داشتم به عنوان ۱علاقه تو این حرفه پیشرفت کنم امیدوارم بتونم ادامه بدمش، این خیلی شگفت اوره که بتونی لحظه‌هارو بگیری و بریزی توی 1ظرف شیشه‌‌‌ای و تا همیشه نگهش داری تا هر وقت که هوس کردی درشو باز کنی و ۱قاشق ازش بخوری تا دلتنگیات خوب بشه اما باید مواظب باشی تا زیاد بهش خیره نشی چون ممکنه به خودت بیای و ببینی اشک چشمات همه رو شست و برد...

چقدر طعنه شنیدم امروز مخاطبش کسی جز من نمیتونست باشه با اینکه خیلی ماهرانه چاقوشو پیچیده بود دور نظریه‌های روانشناسی اما تو دلم فرو کرد، گفت من بزرگ نبودم و اون زیادی بزرگم کرده بود خب به درک میخواست نکنه مگه من بهش گفته بودم، ولی حرف جالبی بود باعث شد به این فکر کنم که،خب حالا من چه چیزای بی ارزشی رو واسه خودم بزرگ کردم من از کدوم کاه‌ها واسه خودم کوه ساختم، چه سوال سختی باید بیشتر بهش فکر کنم...

خواب شیرین برای دنیای آشفته...
بازدید : 267
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 20:36

من معمولا از آدمایی که باهاشون آشنا میشم بعدا درباره‌ی اولین برخوردمون سوال میکنم مثلا میپرسم اولین باری که منو دیدی چه فکر و احساسی در موردم داشتی؟

جوابایی که میگیرم برام خیلی جذابن و بیشترین جوابی که میگیرم اینه که دوست داشتنت خیلی سخت به نظر می‌رسید، من میفهمم و کاملا اینو قبول دارم دلیلشم همون 2رو بودنمه، میتونم برای بار اول هر کدومشونو برای بودن انتخاب کنم بسته به شرایط و آدماش، اما ترجیح میدم اون روی خشک و سرد و مغرورمو در بر خورد اول به نمایش بزارم ما درونگرا ها آدمای راز آلودی هستیم کسی که بتونه همه‌ی اونارو تحمل کنه و جا نزنه لیاقت روی دیگه رو هم خواهد داشت، پس دوستی‌های من خیلی محدود اما عمیقن اگه از دیده رفتن نبود دوستای واقعی‌‌‌ای داشتم اما حیف...

حالا خوشحال میشم اگه احساس و افکار خودتونو بعد از اولین دلنوشته‌‌‌ای که از من خوندید برام بنویسید

نمایندگی تعمیرات آیفون تصویری کنوی در تهران
بازدید : 264
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 20:36

احساس میکنم همه جا بوی تند دلتنگی میده انگار همه‌ی جهان دلتنگه از خورشید و کوه و ابر بگیر تا سلول به سلول تنم دلتنگی یکی از عجیب ترین و مبهم ترین حس‌های جهانه ترکیبی ماهرانه از غم،نفرت،عصبانیت، بی حوصلگی و...

انگار تمام روزایی که حالم خوب نبود و دلیلشو نمیدونستم دلتنگ بودم...

همون حسی که گلیمش اندازه‌ی غروب عصر جمعه بود اما پاشو دراز کرد و کل زندیگیمونو گرفت، چه اسم کاملی "دلتنگی" یعنی دلی که به هم فشرده میشه اما از نبودن‌ها از ندیدن‌ها و نداشتن‌ها...

برام خیلی آشناست به گمانم قبلا ملاقاتش کردم، درست جایی در بازی‌های ‌‌‌‌‌‌کودکیم، یادمه من نقش دل رو بازی میکردم و لحاف پهن شده ای روی زمین که با هر بار قل خوردنم به دورم میپیچید و من تنگ و تنگ تر میشدم، خفه میشدم،هوا از من گرفته میشد و دوست داشتم کنار بزنم تمام چیزی که لهم میکرد و منو به سیاهی میکشید، میخواستم اما نمیتونستم...

الانم چیزی عوض نشده بازی همون بازیه هر سال 1دور بیشتر به دورم میپیچه، دردارو میگم، بیشتر از لحاف نباشن کمتر نیستن، و هوا، نور و رهایی که از من گرفته میشه و سخت فشارم میده ندیدن‌ها نداشتن‌ها نبودن‌ها خواستن اما نتوانستن‌ها...

نمایندگی تعمیرات آیفون تصویری کنوی در تهران
بازدید : 289
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 6:37

با اینکه خستم اما خوابم نمیبره داشتم به این فکر میکردم که 1آدم مگه چقدر میتونه مثل من باشه به نظرم آدم جالبی هستم با اینکه اینجا همیشه از غمها و نا امیدی‌ها و خستگیام مینویسم اما بیرون از اینجا هیچوقت نشده اینو بروز بدم یا خیلی کم ممکنه این اتفاق بیوفته با اینکه شاید انقدر حرف واسه گفتن داشته باشم که نشه حتی تو دریا غرقش کرد اما در مقابل دیگران بیشتر شنونده بودم تا گوینده 1وقتایی داشتم جون میدادما اما جلوی کسی که به امید احتیاج داشت دم از شادی و امید زدم، به دروغ، حتی گاهی از نوشتن غمهام در اینجا احساس گناه میکنم حد اقل دفتر و مدادم با نقش بستن غمهای من غمگین و از نا امیدیام نا امید نمیشدن شاید واقعا نا خواسته اشتباه بزرگی مرتکب شدم، من خود خواهانه رفتار کردم و بابتش واقعا متاسفم...

اما قصد ندارم این گوشه‌ی دنیا رو از خودم بگیرم حتی به غلط...

سنگ اسلب و فورمچ و بوکمچ مرمر آبــــی
بازدید : 256
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 6:37

گاهی بعضی کلمه‌ها و بعضی جمله‌های کوچیک میتونن بیشتر از چندین کتاب تاثیر گذار باشن مثلا من امروز به این جمله بر خوردم

شبیه کودکی که پیش رفیقانش زمین خورده

درونم بغص بی رحمیست، اما کم نیاوردم...

این چقدر منم الان...

سنگ اسلب و فورمچ و بوکمچ مرمر آبــــی
برچسب ها چقدر شبیه منه ,
بازدید : 280
سه شنبه 19 آبان 1399 زمان : 5:37

وقتی جلوی آینه می‌ایستم و به خودم خیره میشم وسعی میکنم تمام خطوط صورتمو از بر کنم 1احساسی ته دلم هست که میگه من چقدر این قیافه رو دوست دارم من شیفته‌ی این چشمام من از بین تمام ابرو‌های دنیا همینارو دوست دارم، این لبخندی که وقتی رو گندم زار صورتم نقش میبنده انگار که کودکی بازیگوش سنگی بندازه وسط دریاچه‌ی آروم و اونو پر از چین و شکن کنه و من تک تک این چین و شکنارو دوست دارم، من عاشق این چاهم که تهش نشتی داره...

این احساس برای من خیلی قدیمی‌نیست 1زمانی از همه‌ی اینا بیزار بودم و به دنبال تغییرشون میدویدم موفقم شدم و الانم مخالف زیباتر شدنشون نیستم ولی دوستشون دارم چون باید دوستشون داشته باشم چون دیگه هیچوقت به غیر از امروز به غیر از این لحظه نمیتونم اینطوری نگاهشون کنم اینطوری پیداشون کنم زمان خیلی زود میگذره خیلی قدر خودتو بدون دختر تو خیلی زیبایی...

می شود که می شود

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی